کد مطلب:34003 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

زیبایی شناسی سید رضی











سید رضی خود نخستین كسی است كه به كلام زیباترین جلوه ی جمال الهی نگاهی زیباشناسانه نموده و بر این اساس نازلات وجودی او را گزینش كرده است. سید رضی خود در مقدمه ی نهج البلاغه هنگام بیان انگیزه ی تالیف خویش به این حقیقت اشارت دارد كه نهج البلاغه طراز فصاحت و بلاغت خواهد بود و همه ی اسرار بلاغت و شگفتیهای فصاحت را در بر خواهد داشت.[1] وی در موارد متعدد به این ام توجه داده وشگفتی بی حد و زیبایی بی حصر در كلام امام (ع) را یادآور شده است كه به این موارد می پردازیم.

سید رضی در مقدمه ی خطبه ی 4 می نویسد كه این خطبه از شیواترین سخنان امام (ع) است كه در آن مردم را اندرز می دهد و آنان را از گمراهی به راه هدایت می كشاند و گفته اند كه این خطبه را پس از كشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمود:

«بنا اهتدیتم فی الظلماء و تسنمتم ذوره العلیاء و بنا افجرتم عن السرار. وفر سمع لم یفقه الواعیه و كیف یراعی النباه من اصمته الصحیه؟ ربط جنان لم یفارقه الخفقان. ما زلت انتظر بكم عواقب الغدر و اتوسمكم بحلیه المغترین،

[صفحه 257]

حتی سترنی عنكم جلباب الدین و بصرنیكم صدق النیه، اقمت لكم علی سنن الحق فی جواد المضله، حیث تلتقون و لا دلیل و تحتفرون و لا تمیهون..»

(ای مردم) به وسیله ی ما از تاركیهای جهالت و گمراهی هدایت شدید و به كمك ما به اوج ترقی رسیدید و صبح سعادت شما در پرتو وجود ما درخشیدن گرفت. كر باد گوشی كه بانگ بلند هشدار دهنده را نشنوند، كه آن كسی كه بانگ بلند را نشنود، آوای نرم در او چگونه اثر كند؟ دلی كه از ترس خدا لرزان است، پایدار و با اطمینان است. پیوسته پیمان شكنی شما را می پاییدم و نشان فریفتگی را در چهره تان می دیدم. راه دینداران را می پیمودید و آن را نبودید كه می نمودید. به صفای باطن، درون شما را می خواندم و بر شما حكم ظاهر می راندم. بر راه حق ایستادم و آن را از راههای گمراهی جدا كردم و به شما نشان دادم. حالی كه می پیمودید و راهنمایی نمی دیدید، چاه می كندید و به آبی نمی رسیدید...

شریف رضی در ذیل قسمتی از كلام 16 كه بخشی از خطبه ی مفصل امام (ع) پس از بیعت با آن حضرت در مدینه است، می گوید: «به نظر من زیبایی این سخن كوتاه نه چندان است كه بتوان گفت و هیچ تحسین و استحسانی بیانگر كمترین مورد زیبایی آن نیست و بی گمان بهره ی شیفتگی به آن از بهره ی بالیدن به آن بیشتر است. در این كلام علاوه بر این خصوصیاتی از فصاحت و نكاتی از بلاغت است كه نه زبانی از عهده ی وصفش بر آید و نه انسانی را قدرت آن است كه ژرفای آن را دریابد. و حقیقت آنچه را بیان كردم تنها كسی درك می كند كه در میدان صنعت بیان، با بصیرت ركابی زده و با خوی و سجیه ی بلاغت در این جولانگاه به تاخت و تاز آمده باشد (و ما یعقلها الا العالمون)[2] و این حقیقت را جز دانشوران درنیابند.»

این دری كه هیچ هنرمندی را یارای سفتن آن نیست و هیچ زبان آوری را یارای گفتن آن نیست و سخن شناس را در برابر آن جز بهت و حیرت و درماندگی و شیفتگی راهی نیست، چنین است:

«الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فی النار، الا و ان التقوی مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاورددتهم

[صفحه 258]

الجنه. حق و باطل و لكل اهل، فلئن امر الباطل لقدیما فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شی ء فاقبل!»

هان ای مردم! خطاكاریها چون اسبهای بدرفتارند و خطاكارند بر آن سوار، عنان گشاده می تازند تا سوار خود را به آتش در اندازند.

های ای مردم! پرواپیشگی مركبهایی را ماند رام، سواران بر آنها عنان به دست و آرام، می رانند تا سواران خود را به بهشت در آرند. از دیرباز حق و باطل- در پیكارند-و هر یك را گروهی خریدار. اگر باطل پیروز شود شیوه ی دیرین اوست و اگر حق اندك است، روزی، قدرت قرین اوست. كم اتفاق اوفتد كه آنه پشت كرده،بار دیگر روی بنماید.

شریف رضی در خطبه ی 21، عبارتی از خطبه ی امام (ع) را نقل كرده است كه از جهت بار معنا و ناپیدایی ژرفا مسحور كننده است:

«فان الغایه امامكم و ان وراءكم الساعه تحدوكم. تخففوا تلحقوا، فاننا ینتظر باولكم آخركم.»

منزلگاه آخرین پیشاپیش شماست و مرگ سرود خوانان در پس. سبكباران باشید تا زودتر برسید، كه پیش رفتگان را بداشته اند و در انتظار رسیدن شما نگاه داشته اند.

رسید رضی در ذلیل این كلام می نویسد: «پس از كلام خدا و سخنان محمد مصطفی، این سخنان را با هر گفتار بسنجند، از آن بیش باشد و در مسابقه پیش و چون جمله ی «تخففوا تلحقوا» هیچ كلامی اندك لفظ و بسیار معنی نیست. جمله ای است دورتك، كه آكنده از معرفت است و سرشار از ح كمت و ما در كتاب الخصائص[3] به بزرگی قدر و شرافت گوهر آن اشارت كرده ایم.»

شریف رضی در ذیل تعبارتی از خطبه ی 23 كه از جمله خطبه هایی است كه امیرمومنان (ع) در نماز جمعه ایراد می كرده است،[4] یادآور نیكویی و زیبایی این عبارت شده و توجه همگان را بدان معطوف داشته است:

«الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لا یزیده ان

[صفحه 259]

امسكه و لا ینقصه ان اهلكه و من یقبض یدیه عن عشیرته، فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره و من تلن حاشیته یستدم من قومه الموده.»

اگر یكی از شما خویشاوند خود را درویش بیند، مبادا یاری خود را از او دریغ دارد و از پای نشیند. آن همه به چیزی كه اگر نبخشد بر مال او نیفزاید و اگر بخشد كاهش در مالش پدید نیاید. كسی كه یاری خود را از كسانش دریغ دارد، یك دست را از آنان بازداشته و دستهایی را از یاری خود بداشته و آن كه با اطرافیان طریق نرمی گزیند، پیوسته از كسان خویش مودت بیند.

از دیگر خطبه هایی كه نگاه زیباشناسانه ی شریف رضی در آن متوقف شده و خواندگان را به غور در زیبایی و شیوایی و بلندی معانی و تاثیر نهانی آن یادآور گشته، خطبه ی 28 است كه شیواترین سخن در بر انگیختن به پارسایی است:

«اما بعد، فان الدنیا ادبرت و ادبرت و آذنت بوادع و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع، الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق و السبقه الجنه و الغایه النار، افلا تائب من خطیئته قبل منیه! الا عامل لنفسه قبل یوم بوسه! الا و انكم فی ایام امل من ورائه اجل، فمن عمل فی ایام امله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله و لم یضرره اجله. و من قصر فی ایام امله قبل حضور اجله، فقد خسر عمله و ضره اجله. الا فاعلموا فی الرغبه كما تعملون فی الرهبه. الا و انی لم ار كالجنه نام طالبها و لا كالنار نام هاربها. الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل و من لا یستقیم به الهدی یجر به الضلال الی الردی. الا و انكم قد امرتم بالظعن و دللتم علی الزاد و ان اخوف ما اخاف علیكم اثنتان: اتباع الهوی و طول الامل، فتزودوا فی الدنیا من الدنیا ما تحرزون به انفسكم غدا.»

اما بعد. همانا دنیا پشت كرده و اعلام وداع كرده است و آخرت روی آورده و آثار و مقدماتش از هر جانب سركشیده است. بدانید كه امروز روز ریاضت است و فرداگاه مسابقت و گوی سبقت بهشت است و آن كه بدان نرسد، برایش

[صفحه 260]

غایت آتش است. آیا كسی نیست كه پیش از آنكه مرگش در رسد، از خطای خود توبه كند؟ آیا كسی نیست كه پیش از روز بیچارگی و شوربختی، برای خویش بكوشد و كاری كند؟ بدانید كه شما در روزهایی به سر می برید كه فرصت ساختن برگ است و از پس این روزها مرگ است. آن كه اجل نارسیده، ساز خویش برگیرد، سود آن بیند و از مرگ آسیب نپذیرد و آن كه تا دم مرگ كوتاهی كند، حاصل كارش خسران است و مرگ او موجب زبان. در خوشی و آسایشی به عمل كوشید، چنانكه در سختی و هراس می كوشید! متوجه باشید، من مطلوبی چون بهشت ندیدم كه طالبش سستی كند و بخوابد و منفوری چون آتش دوزخ ندیدم كه گریزان از آن به خواب رفته باشد. آگاه باشید، كسی كه حق سودش نرساند، باطل بیقین زیانش رساند و كسی كه هدایت او را به راه مستقیم ندارد، حتما گمراهی به پرتگاهش كشاند. شما را فرموده اند كه بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر بیم دارم: از دنبال هوای نفس رفتن و آرزوی دراز در سر پروردن پس تا در این جانید، از آن چندان توشه بردارید كه فردا خود را بدان نگاهداشتن توانید.

سید رضی در ذیل این خطبه ی امام (ع) می نویسد: «به نظر من اگر سخنی توان یافت كه مردمان را به پارسایی و زهد ورزی در دنیا كشاند و به كار آخرت ناچار گرداند. همین سخن است و بس. سخنی است كافی برای بریدن پیوندهای وابستگی به آرزوهای دنیایی و بر افروختن شعله ی پند پذیری و خودداری از معاصی. و شگفت ترین جمله های آن این است كه آن حضرت می فرماید: «الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق و السقه الجنه و الغایه النار.» (بدانید كه امروز روز ریاضت است و فرداگاه مسابقت و گوی سبقت بهشت است و آن كه بدان نرسد، برایش غایت آتش است). چه در این سخن گذشته از فخامت لفظ و عظمت معنی و تمثیل راست و تشبیه حقیقی و بی كم و كاست. سری عجیب و معنایی بس لطیف نهفته است كه امام (ع) فرماید: «و السبقه الجنه و الغایه النار» كه در اینجا دو لفظ مختلف آورده، زیرا معنا مختلف است و نگفته است: «السبقه النار» بلكه گفت: «السبقه الجنه»، چون مسابقه فقط به سوی چیزی محبوب و غرضی مطلوب است و ان بهشت است نه دوزخ- كه از شر آن به خدا پناه می بریم- و روا نبود

[صفحه 261]

كه گوید: «و السبقه النار»، بلكه گفت: «و الغایه النار» چون غایت چیزی است كه خواه ناخواه كار بدان منتهی می شود، خواه منتهی شونده بدان مسرور نباشد و خواهد مسرور باشد، لذا می توان به كلمه ی غایت از هر دو حال تعبیر كرد. غایت در اینجا مانند كلمه ی «مصیر» یا «مال» است، چنانكه خدای متعال فرموده است: «قل تمنعوا فان مصیركم الی النار.)[5].

(بگو بهره گیرید تا می توانید، چه سرنوشت نهایی شما به سوی آتش است)، كه باطنی بس عجیب و ژرفای بس عمیق و لطیف دارد و بیشتر سخنان امام (ع) چنین است.»

امیر بیان علی (ع) پیش از آغاز چنگ جمل سخنی به «ابن عباس» فرمود آن گاه كه او را نزد «زبیر» فرستاد تا وی را به فرمانبرداری خویش بازگرداند كه سخنی شگفت و بی نظیر است:

«لا تلقین طلحه، فانك، ان تلقه تجده كالثوره عاقطا قرنه، یركب الصعب و یقول: هو الذلول، ولكن الق الزبیر، فانه الین عریكه، فقل له: یقول لك ابن خالك: عرفتنی بالحجاز و انكرتنی بالعراق، فما عدا مما بدا!»[6].

هرگز با طلحه دیدار مكن، چه اگر با او برخوری، او را چون گاو نر بی باكی می یابی كه (در حال غضب و حمله سر ش را به زیر آورده) شاختهای پیچاپیچش را بهروی طرف خود راست می كند (به هر مشكلی تن می دهد). بر هر مركب سركشی سوار می شود و آن را رام می خواند، ولی با زبیر دیدار كن، كه طبیعتش نرمتر است. پس به او بگو: دایی زاده ات می گوید: در حجاز مرا شناختی در عراق نرد بیگانگی باختی، چه شد كه بر من تاختی؟

سید رضی در ذیل این سخن امام (ع) درباره جمله كوتاه و پرمعنای «فما عدا مما بدا» یادآوری می شود كه این عبارت (شگفت) برای نخستین بار از امام (ع) شنیده شده است.

به كار گرفتن واژه ها نزد امیرمومنان (ع) در رساندن معنا تا عمق جان انسانها پیوسته سخن شناس و سخنوری چون شریف رضی سا مسحور ساخته است،[7] و از آن جمله است سخن امام (ع) در وصف دنیا:

[صفحه 262]

«ما اصف من دار اولها عناء و آخرها فناء! فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب. من استغنی فیها فتن و من افتقر فیها حزن و من ساعاها فاتته و من قعد عنها واتته و م ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته.»[8].

چه بگویم درباره ی سرایی كه آغاز آن رنج بردن است و پایان آن مردن. در حلال آن حساب است و در حرام آن عقاب. آن كه خود را در آن بی نیاز بیند، در فتنه و فریب افتد و آن خود را در آن نیازمند بیند، افسرده و اندوهبار شود. آن كه در پی آن كوشید بدان نرسی و آن كه به دنبال آن نرفت. او رام وی گردید. آن كه بدان نگریست (و آن را وسیله دید) حقیقت را به وی نمود و آن كه در آن نگریست (و آن را هدف دید) دیده اش را بر هم دوخت.

شریف رضی در ذیل این سخن امام (ع) می گوید: «اگر تامل كننده در گفته ی امام «من ابصر بها بصرته» نیك بیندیشد، معنای بس شگفت و مقصودی والا در آن می یابد كه به نهایت آن نمی توان رسید و ژرفای آن را نمی توان دید، بویژه اگر با گفته آن حضرت مقارن شود كه «و من ابصر الیها عمته» كه ف6رق میان «ابصر بها» و «ابصر الیها» تا كجاست و این سخن تا چه اندازه آشكار و درخشان و شگفت و خیره كنان است.»

تاثیر شگفت سخن امیر بیان و رساندن معنا به عمق جان و منقلب ساختن مردمان چنان است كه شریف رضی در ذیل خطبه ی مشهور به «غرا» كه با این جمله آغاز می شود «الحمدلله الذی علا بحوله و دنا بوطله»[9].

(سپاس خدایی را كه برتر است به قدرت و نزدیك است از جهت عطا و نعمت) بگوید:«در خبر است كه چون امیرمومنان (ع) این خطبه را ایراد می كرد، بدنها از شنیدن آن می لرزید و دیده ها باران اشك می بارید و دلها از بیم می تپید.»

هر سخنی از امام (ع) در بر گیرنده وجوهی بی شمار از رسایی و شیوایی است آن حضرت در یكی از روزهای پیكار صفین، چون فرزندش حسن (ع) را دید كه به جنگ شتابان است چنین فرمود:

«املكوا عنی هذا الغلام لا یهدنی، فاننی انفس بهذین (یعنی الحسن و الحسین علیهماالسلام) علی الموب لئلا ینقطع بهما نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.»[10].

[صفحه 263]

این جوان را نگه دارید و به آمدن بامنش مگذارید (كه به چنگ شتاب نكند و كشته نشود) تا با مرگ خود پشت مرا نشكند. دریغم آید كه این دو (یعنی حسن و حسین (ع)) را مرگ در رسد و با كشته شدن آنان دودمان رسول خدا (ص) به سر رسد.

شریف رضی در ذیل این سخن امام گوید: «و گفته ی آن حضرت: «املكوا عنی هذا الغلام» از برترین گفتار و فصیح ترین سخنان است.»

امام (ع) پس از بازگشت از صفین وصیتی درباره ی اموال خود نوشت كه در آن وصیت در جمله ای به وصی خود چنین سفارش می كند:

«و الا یبیع من اولاد نخیل هذه القری ودیه حتی تشكل ارضها غراسا.»[11].

دیگر اینكه نهالهای نخلهای آن قریه ها را نفروشد تا به قدری فراوان گردد كه شناختن نخلستانها برای كسی كه آنها را پیش از این دیده دشوار باشد.

سید رضی در ذیل این وصیت گوید: «سخن امام (ع) كه می گوید از نخلها «ودیه» را نفرشند: «ودیه نهال نخل است و جمع آن «ودی» است و آنجا كه می فرماید «حتی تشكل ارضها غراسا» از فصیح ترین صخنان است و مقصود این است كه نخلها چنان بسیار شود كه كسی كه آن را پیش از این به گونه ی دیگر دیده است، اكنون شناختش برای او دشوار باشد و پندارد كه زمینی دیگر است.»

امیرمومنان (ع) در سخنی شگفت در پایان شورای عمر بن خطاب و به خلافت رسیدن عثمان بن عفان فرمود:[12].

«لنا حق فان اعطیناه و الا ركبنا اعجاز الابل و ان طال السری.»[13].

ما را حقی است كه اگر داند بستانیم وگرنه ترك شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروی به درازا كشد.

سید رضی در ذیل این سخن امام (ع) می نویسد: «این سخن از سخنان لطیف و فصیح است و معنی آن این است كه اگر حق ما را ندادند، ما در زمره ی خوارشدگان باشیم، زیرا بنده و اسیر و امثال آنان را بر سرین شتر می نشانند یعنی پشت سر آن كه شتر رامی راند.»

[صفحه 264]

امیر بیان (ع) در سخنی كوتاه و شگفت فرمود:

«لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.»[14].

زبان خردمند در پس دل او ست و دل بی خرد پس زبان او.

شریف رضی ذیل این بیان گوید: «این از معانی شگفت و شریف است و مقصود امام (ع) این است كه خردمند زبان نمی گشاید مگر پس از آنكه با اندیشه و فكر خود مشورت كند و بی خرد سخنان بیهوده اش بر فكر و تامل و اندیشه اش پیشی گیرد. پس چنان است كه گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل بی خرد پیرو زبان اوست.»

امیرمومنان (ع) در سخنی كه بیرگترین ادیبان در برابرش سر به سجده فرود آورده اند فرموده است:

«قیمه كل امری ما یحسنه.»[15].

انسان را آن بهاست كه در دیده اش زیباست.

شریف رضی در ذیل این كلام امام (ع) گوید: «این سخنی است كه آن را بها نتوان گذاشت و هیچ سخن حكمت آمیزی همسنگ آن نتوان یافت و هیچ كلامی را همتای آن نتوان دانست.»

پیش از شریف رضی امام ادیبان عرب «ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ»[16].

در گذشته به سال 255 هجری، درباره ی این سخن امام (ع) در كتاب البیان و التبیین خود كه «ابن خلدون» آن را از قول شیوخ خود یكی از اركان چهارگانه علم ادب می داند،[17].

چنین گوید:

«اگر از این كتاب (البیان و التبیین) جز همین كلام را نداشتیم، بی تردید آن را بسنده و كفایت كننده و بی نیاز كننده می یافتیم، بلكه آن را افزون از كفایت و منتهی به غایت می دیدیم و نیكوترین سخن آن است كه اندك آن تو را از بسیار بی نیاز سازد و معنای آن از ظاهر لفظ پدید آید و خدای عزوجل بر حسب نیت صاحب آن و تقوای گوینده ی آن، آن را جامه ی جلالت پوشاند و به نور حكمت آراسته نماید، پس چون والایی معنا و شیوایی لفظ در سخنی گرد آید و آن سخن ساز وار و خوشگوار و بسمان و روان بود، در دلها چنان تاثیری ایجاد كند كه باران در زمین بار آورد پدید آورد. و هرگاه سخنی

[صفحه 265]

بدین نهج البلاغه پایان گیرد و بر این صفت بر زبان گوینده جاری شود، خداوند توفیقی همراه آن كند و تاییدی پتشیان آن سازد كه سینه ی گردنگشان در تعظیمش به اقرار آید و خرد ناداناندر فهم به تكاپو آید و بدان تسلا یابد.»[18].

پس از شریف رضی «ابن عبدالبر قرطبی» پیشوای محدثان روزگار خویش،[19] درگذشته به سال 463 هجری، درباره ی این كلام امام (ع) می نویسد:

«این سخن از كلمات شگفت آور و والاقدر است و مردمان همه بدان توجه نموده اند و عده ای از شاعران آن را به نظم آورده و شگفتی خود را نسبت به آن بیان كرده و نیكوییهای آن را بازگو كرده اند.»[20].

امیر بیان علی (ع) در سخنی كه امام باقر (ع) روایت كرده، چنین فرموده است:

«كان فی الارض امانان من عذاب الله و قد رف احدهما، فدونكم الاخر فتمسكوا به: اما الامان الذی رفع فهو رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- و اما الامان الباقی فالاستغفار. قال الله تعالی: (و ما كان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون).[21] »[22].

دو چیز در زمین مایه ی امان از عذاب خدا بود، یكی از آن دو برداشته شد، پس دیگری را بگیرید و بدان چنگ زنید: اما امانی كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود. و اما امانی كه مانده است طلب آمرزش است. خدای متعال فرماید: «و تا تو در میان آنانی، خدا برآن نیست كه ایشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش می كنند، خدا عذاب كننده ی ایشان نخواهد بود.»

سید رضی در ذیل این حكمت والا گوید: «این بیان از نیكوترین استفاده ها و لطیف ترین استنباطها (از آیات قرآن) است.»

سید رضی آورده است كه امام (ع) در پاسخ مردی كه از او خواست تا اندرزش دهد، چنین فرمود:

«لا تكن ممن یرجو الاخره بغیر العمل و یرجی التوبه بطول الامل، یقول فی الدنیا بقول الزاهدین و یعمل فیها بعمل الراغبین، ان اعطی منها لم یشبع و ان منع منها لم یقنع یعجز عن شكر ما اوتی یبتغی الزیاده فیما بقی ینهی و لا

[صفحه 266]

ینتهی و یامر بما لا یاتی، یحب الصالحین و لا یعمل عملهم و یبغض المذنبین، و هو احدهم، یكره الموت لكثره ذنوبه و یقیم علی ما یكره الموت من اجله، ان سقم ظلل نادمان و ان صح امن لاهیا، یعجب بنفسه اذا عوفی و یقنط اذا ابتلی ان اصابه بلاء دعا مضطرا و ان ناله رخاء اعرض مغترا، تغلبه نفسه علی ما یظن و لا یغلبها علی ما یستیقن، یخاف علی غیره بادنی من ذنبه و یرجو لنفسه باكثر من عمله ان ساتغنی بطر و فتن و ان افتقر قنط و وهین، یقصر اذا عمل و یبالغ اذا سال، ان عرضت له شهوه اسلف المعصیه و سوف التوبه و ان عرته محنه انفرج عن شرائط المله. یص العبره و لا یعتبر و یبالغ فی الموعظه و لا یتعظ فهو بالقول مدل و من العمل مقل ینافس فیما یفنی و یسامح فیما یبقی. یری الغنم مغرما و الغرم مغنما، یخشی الموت و لا یبادر الفوت، یستعظم من معصیه غیره ما یستقل اكثر منه من نفسه و یستكثر من طاعته ما یحقره من طاعه غیره، فهو علی الناس طاعن ولنفسه مداهن، اللهو مع الاغنیاء احب الیه من الذكر مع الفراء، یحكم علی غیره لفنسه و لا یحكم علیها لغیره، یرشد غیره و یغوی نفسه، فهو یطاع و یعصی و یستوفی و لا یوفی و یخشی الخلق فی غیر ربه و لا یخشی ربه فی خلقه.»[23].

همانند آن كس مباش كه بآنكه كاری كرده باشد به آخرت امید می بندد و به آرزوی دراز خود توبه را واپس می اندازد. گفتارش به گفتار پارسایان ماند و كردارش به كردار دنیاپرستان. هر چه از دنیا بهره اش دهند، سیر نشود و اگر از آن بازش دارند به بهره خویش خرسند نگردد. از شكر انچه بدو داده اند ناتوان است و بازهم فزونی را خواهان است. از كار بد بازمی دارد و خود بازنمی ایستد و بدانچه خود نمی كند، فرمان می دهد. نیكان را دوست می دارد ولی عمل نیكان ندارد و گنهكاران را دشمن می دارد ولی خود را در زمره ی ایشان نگاه می دارد. مرگ را خوش نمی دارد، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آناز مردن می ترسد در كار است. چون بیمار شود پیوسته در پشیمانی است و چون تندرستی خویش بازیابد سرگرم خوشگذرانی. چون عافیت یابد

[صفحه 267]

به خود بالان است و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان. هرگاه بلایی به او رسد، خدا او را به زاری خواند و هرگاه آسایشی یابد، مغرور وی برگرداند. هوای نفس او را در امور دنیا به انجام دادن آنچه گمان دارد وادار می كند ولی او در امور آخرت بدانچه یقین دارد اعتنا نمی كند. اگر دیگران گناهی كنند، خردتر از گناه او، بر آنان بیمناك شود و برای خویش بیشتر از آنچه عمر كرده امید دارد. اگر بی نیاز شود، سرمست گردد و مغرور و اگر بینوا شود، نومید و ناتوان و رنجور، چون كار كند در كار كوتاهی ورزد و چون چیزی خواهد فزونخواهی نماید. چون شهوت بر او دست یابد، گناه را مقدم سازد و توبه را واپس اندازد و چون رنج و محنتی بدو رسد از راه شرع و ملت برون تازد. آنچه را مایه ی عبرت است وصف كند و خود عبرت نگیرد و در اندرز دادن مبالغه كند و خود اندرز نپذیرد. و در گفتن، بسیار گفتار و در عمل اندك كردار. در آنچه ناپدیدار است با دیگران رقابت كند و در آنچه پایدار است به مسامحت بگذرد. غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد. از مرگ بیم دارد و فرصت را وامی گذارد. گناه جز خود را بزرگ می انگارد و بیشتر از آن را كه خود كرده، خرد می شمارد و از طاعت خود آن را بسیار می داند كه مانندش را از جز خود ناچیز می پندارد. بر مردم طعن می زند خویشتن را می ستاید. در نزد او لذتجویی و لهو باتوانگران دوست داشتنی تر است از ذكر خدا با فقیران. به زبان دیگران و سود خود داوری كند ولی به سود دیگران و زیان خود داوری نمی كند. دیگران را راه می نماید ولی خود را به گمراهی می كشاند. می خواهد كه همگان فرمانبردار او باشند و ال آنكه خود همواره راه عصیان در پیش می گیرد. حق خود را به كمال می ستاند و حق دیگری را به كمال نمی دهد. از مردمان در آنچه معصیت خدا نیست می ترسد ولی از خدا ستم كردن بر مردمان نمی ترسد.

سید رضی در ذیل این حكمت نورانی و كلام ربانی گوید: «اگر در این كتاب جز این گفتار نبود، برای اندرز سودمند و حكمت رسا و بینایی بیننده و پند دادن نگرنده ی اندیشنده كافی بود.»

[صفحه 268]


صفحه 257، 258، 259، 260، 261، 262، 263، 264، 265، 266، 267، 268.








    1. مقدمه نهج البلاغه، صص 86 -85.
    2. قرآن، عنكبوت 43.
    3. خصائص امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) ص 87.
    4. وقعه صفین، ص 10.
    5. قرآن، ابراهیم 30.
    6. نهج البلاغه، كلام 31.
    7. ن. ك:توضیحات سید رضی در یل خطبه ی 48، كلام 59، كلام 70 نهج البلاغه.
    8. نهج البلاغه كلام 82.
    9. همان، خطبه ی 83.
    10. همان، كلام 207.
    11. همان، نامه ی 24.
    12. تاریخ الطبری، ج 4، ص 236، ابومنصور محمد بناحمد الازهری، تهذیب اللغه، حققه جماعه من العلماء، الدار المصریه للتالیف و الترجمه، مصر، 1384 ق. ج 1، ص 341.
    13. نهج البلاغه، حكمت 22.
    14. همان، حكمت 40.
    15. همان، حكمت 81.
    16. ن. ك:مروج الذهب، ج 4، ص 109.
    17. تاریخ ابن خلدون، ج 1 (مقدمه)، ص 763.
    18. البیان و التیین، ج 1، ص 87.
    19. ن. ك: وفیات الاعیان، ج 7، ص 66.
    20. یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالكی، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغی فی روایته و حمله، الطبعه الاولی، اداره الطباعه المنیریه، مصر، ج 1، ص 99.
    21. قرآن، انفال 33.
    22. نهج البلاغه، حكمت 88.
    23. همان، حكمت 150.